۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سهشنبه
مبارزة زن و قدرت سكوت!
هميشه اموري همچون «سكوت»، «انزوا»، و «كشف و شهود» را مختص طبقة سركوفته و اقليتي دانسته اند كه قدرت سربرآوردن را در مقابل طبقة مسلط و قدرتمند نداشته است! مصداق اين امر فقط زنان نيستند بلكه مرداني هم كه همواره به حاشية قدرت كشانده شده اند را نيز دربر مي گيرد، همچون مردان كارگر و متعلق به طبقه پايين، يا حتي عارفان و عاشقان! اما اينجا بحث بر سر قدرتي است كه همين ويژگي ها مي توانند به دست دهند. براي مثال، در نبرد و كشمكش ميان يك زن و مرد، زن هرگز همچون يك مرد در برابر ِ مرد نمي ايستد و مبارزه نمي كند، آنهايي كه ظرافت بيش تري دارند به نوعي تظاهر به بي حيايي مي كنند، و هنرمندترين شان البته دست به كار اغواگري مي شود؛ اما سلاح ديگران شان براي اين مقاومت چيزي جز سكوت و انزوا نيست! سكوتي كه شايد لحظه اي ممتاز از بازتابش زني ديگر را به نمايش گذارد! همچنان که سارتر معتقد بود «سکوت لحظه ای است از زبان. خاموش شدن لال شدن نیست، سرپیچی از گفتن است؛ پس خود گونه ای سخن گفتن است». البته شاید این خاموشی ِ پر از غرور متعلق به دورانی بود که می شد فرض کرد طرف ظالم و ستمگرِ مقابل هنوز از انسانیتی فرهیخته و بافرهنگ برخوردار است. اما به نظر می رسد که در چنین دورانی دیگر این خاموشی ِ متکبرانه کارساز و به عنوان شکلی از مقاومت توصیه شدنی نباشد!