۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

نه اين ...نه آن (neither…nor)

هگل به «تآليف و تلفيق» اعتقاد داشت. اصولاً او فيلسوف آشتي و مصالحه است، زيرا چنين مي انديشد كه در هر چيزي بخشي از حقيقت نهفته است. «تز» و «آنتي تز» مي توانند در «سنتزي» كه از آن دو كامل تر است و دربردارندة حقيقت بيش تري با يكديگر همراه گردند و در رفع جدلي، دو چيز به ظاهر متضاد مي توانند در عين حفظ موجوديت خودشان، با يكديگر تركيب شوند؛ پس: «هم اين، هم آن». اما كي ير كگور، منتقد سرسخت هگل، به «تجزيه و تفرد» فكر مي كرد و بر اين باور بود كه نمي توان محافظه كارانه انديشيد و هم اين را داشت و هم آن. انسان در زندگي خود به طور كلي با ساحت هايي روبه روست كه مي بايست دست به انتخاب زند و يكي را برگزيند: حقيقت «يا اين است، يا آن». اما امروزه به نظر مي رسد كه اغلب ما با وضعيت هايي مواجه مي شويم كه ناگزير به حالت «تعليق» مي رسيم و مي بايد راه سومي را (اگر اصلاً راه باشد و نه چاه!) در پيش گيريم كه «نه اين است و نه آن». آيا اين از بحران حقيقت در روزگار بي حقيقتي ما خبر مي دهد؟!