۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

پيلة پرواز

كاش پروازم را پيله تنيدني نبود
يا كاش مي دانستم كه پيله تنيدنم را پروازي هست
كاش مي ديدي خستگي ام را از اين همه خزيدن و برگ چريدن
و وحشتم را از پيله تنيدن
و من به جرم تمنايي كوچك و طلبي اندك
فرومانده از چشيدن لذت هر اوج
درمي مانم از رسيدن به اوج هر لذت
همچون كرمي خزان بر برگ
يا چون پروانه اي

مدفون شده در پيلة پرواز