كاش پروازم را پيله تنيدني نبود
يا كاش مي دانستم كه پيله تنيدنم را پروازي هست
كاش مي ديدي خستگي ام را از اين همه خزيدن و برگ چريدن
و وحشتم را از پيله تنيدن
و من به جرم تمنايي كوچك و طلبي اندك
فرومانده از چشيدن لذت هر اوج
درمي مانم از رسيدن به اوج هر لذت
همچون كرمي خزان بر برگ
يا چون پروانه اي
مدفون شده در پيلة پرواز