۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

در ستايش از زنان پردردسر!

اين روزها «روشنفكران»، اعم از مرد يا زن، همگي دوست دارند فكر كنند «زنان خوب فقط به بهشت مي روند، اما زنان بد به همه جا»! زن «مدرن» مي خواهد «بد» باشد! اما نمي داند چرا! راستي چرا؟! – : «زيرا نظرية قديمي دربارة فضيلت زنانه ديگر عاري از متانت و وقار گشته» (خب، قابل تأمل است) «و در حال حاضر عرضة نيروي جنسي براي «مصرف عمومي» (!)، ديگر از شخص (منظور بيش تر «زن» است) فردي احمق و خرفت نمي سازد بلكه او را «زبل» (!) معرفي مي كند»! (خب، مزخرف است). بي شك او كه همواره در اين عرصه ضرر كرده و باخته، زن بوده است! همين زني كه خود را در هر مخاطره اي، از جمله تعدد روابط جنسي، مي اندازد تا به مرد دهن كجي كرده باشد، شب ها رؤياي جشن عروسي خويش را در زيباترين تالار شهر با آن شهسوار سفيداسب مي بيند؛ اما خيلي زود رؤياهايش به كابوس بدل مي شود و بي مدد قرص هاي اعصاب خواب از چشمانش فراري خواهد بود. او در هر محفلي كه نام «روشنفكرانه» يا حتي «آنارشيستي» را با خود يدك مي كشد حاضر مي شود، مي خواهد سركوبي هايش را نقطة خروجي باشد، نقطة گريزي، حتي آشوبي! خوب بايد كاري كند! مثلاً چيزي بنويسد. بله! رمان! زنان رمان نويسان خوبي هستند! زيرا نوشتن اش نه نياز به تخصصي دارد و نه چيزي ديگر! حالا احساس مي كند يك نويسنده است! و باز هم توهمي بر توهمات پيشين خود مي افزايد! ... متأسفانه آنچه در حال حاضر در جامعة ما با نام «فمينيسم» در جريان است، به نظر چيزي جز فمينيسم ِ «قرباني» نيست كه يا براي خود قرباني مي گيرد يا خود قرباني مي شود. «قرباني سازي» بخشي از پروژة مردسالاري به مثابه تحقير زنان از سوي مردان است. هميشه اين مرد بوده كه تصويري را از زن براي خود و هم او ساخته و زن ناگزير سعي داشته تا خود را با اين تصوير منطبق سازد. البته راه ديگري هم براي زن متصور است، اينكه خود را با تصوير آينه اي مرد منطبق نسازد. اما وضعيت تراژيك و تأسف بار اين است كه زن چه اين تصوير را بپذيرد و چه نپذيرد، در هر حال مورد تحقير مرد خواهد بود. به نظر مي رسد حتي كاري از ديالكتيك هگلي – كه پيش تر بدان باور داشتم – ساخته نباشد! زيرا به قول انديشمندي «واپسين پناهگاه شناخت بشري، خودآگاهي است. خود آگاهي يعني آگاهي از خود در ديگري، و نه يعني ديدن خود در ديگري و پيشاپيش ساختن خود و ديگري. طرح تفاوت خود و ديگري براي شناختن خود و ديگري كه نه به شناخت خود منجر مي شود ونه به شناخت ديگري و در نهايت آنچه باقي مي ماند بازي آينه وار خود و ديگري است. خودآگاهي هگلي از همين قبيل است». اما از اين نكته هم غافل نمانيم كه مردان نيز در نهايت در اين بازي خواهند باخت! آه! آيا اميدم را از مردان و زنان بريده ام؟! و پيش تر و بيش تر از خودم؟! مأيوس ام؟ مأيوس؟! ... اما اگر زني واقعاً «پردردسر» باشد، بي آنكه هرگز حس قرباني شدن كند، آن گاه ستايش اش خواهم كرد! زني كه بتواند در آينة چشمان خود نظاره گر خويش باشد و اين ممكن نيست مگر به مدد استقلال اقتصادي در نتيجة كاري تخصصي و بالا بردن سطح آگاهي و شناخت. بدين ترتيب، آيا به نظر نمي رسد كه در گام نخست «فمينيسم ماركسيسم» بيش از دیگر فمينيسم ها براي ما مفيد باشد؟!