۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

بحث از «مسائل زنان» چه وجهي در جامعة ما دارد؟

هر سال با زادروز حضرت فاطمه و به بهانة «روز زن» به ياد زنان مملكت مان مي افتيم، و آن وقت تمام كاري كه مي كنيم اين است كه مي خواهيم در برنامه اي تلويزيوني يا راديويي با گفت و گوي نيم ساعتة تني چند از كارشناسان همة مسائل و مشكلات زنان را رفع و رجوع كنيم، يا با نوشتن نطقي آتشين يا دفاعيه اي آنچناني توسط متخصصاني چند – له يا عليه حقوق زنان – در جرايد و روزنامه ها داد سخن سر دهيم! و البته اين اقدامات در سطح كلان و روشنفكرانه است، ديگر از سطح خرد و عوامانه اش مي توان گذشت ... اما پرسش اصلي: به راستي مقام و جايگاه زنان در جامعة ما كجاست و به ايشان از چه منظري نگريسته مي شود و آيا اساساً بحث از مسائل زنان واقعاً مي تواند وجهي در جامعه مان داشته باشد؟! به نظر مي رسد هميشه مقولاتي از قبيل دين، اخلاق، فرهنگ، تفكر و ... بيش تر دغدغة طبقة متوسط جامعه باشد (البته اگر طبقة متوسطي مانده باشد!). طبقة پايين و فقير جامعه كه همواره در غم نان است و درد معاش، و طبقة بالا و غني جامعه هم كه فرهنگ خاص (سرمايه داري) خود را دارد. البته به نظر مي رسد طرح چنين پرسش هايي حتي براي همين طبقة متوسط هم كمي زود باشد و هنوز زمان آنها فرانرسيده، زيرا هنوز منزلت و شأن انساني – اعم از مرد يا زن – معناي حقيقي خود را بازنيافته و نگرش انساني (اعم از نگاه غير جنسيتي و غير طبقاتي) به انسان و مسائل و دغدغه هاي او هنوز كالايي است لوكس! اما از اينها گذشته، پاسخ و راه حلي كه اغلب اين روزها براي پرسش ها و مسائلي از اين دست مي شنويم «دست يافتن هر چه بيش تر زنان به مراكز قدرت است». ترديدي نيست كه اين امر خطير به عنوان مهم ترين و شايد آخرين اقدامي تلقي مي شود كه بايد انجام داد، اما آيا صرف انجام اين كار، بدون آماده سازي بسترهاي فكري و فرهنگي در سطح خانواده و اجتماع، و صرف دست يافتن زناني – البته اندك– به مراكز قدرت، همينان را به اركان استواري براي حفظ نظام مسلط مردسالار (متعلق به عده اي خاص از مردان) بدل نخواهد ساخت؟! زناني كه فقط براي دولتمردان كار مي كنند؟!