۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سهشنبه
هيستيري، ماليخولياي شهواني يا بيماري عشق
از عصر كلاسيك تا كنون يكي از علل هيستيري را، همچون ماليخوليا و مانيا، «حركت و بي نظمي ذرات روح در بدن» دانسته اند كه گاه دربرگيرندة تصاويري كاملاً اسطوره اي بوده است، اما به لحاظ فيزيكي اين حركات محمل مادي خود را در افكاري از هم گسيخته، حركاتي تند، حزن و وحشت، گستاخي و خشم و در كل اختلال رابطه ميان تفكر و واقعيت مي يابند. گذشته از صورت هاي بيمارگونة چنين امراضي، به نظر مي رسد كه همين ها مي توانند تبييني را براي آن چيزي به دست دهند كه امروزه در مباحث مربوط به معرفت شناسي اشراقي يا شهودي و انديشة پست مدرن مي توان ملاحظه كرد؛ يعني آنچه از رابطة ذهن و بدن مي گويد، يا از رابطة ميان حقيقت و واقعيت. تفكر هميشه و الزاماً بيانگر واقعيت نيست و از آن خبر نمي دهد، و ميان «حقيقت» و «واقعيت» البته تفاوتي وجود دارد. چنان كه مي دانيم واقعيت، تطابق فكر با امور واقع و تجربي و مسلم است، حال آنكه حقيقت مي تواند مطابقت با امور- به اصطلاح كانت - «نفس الامري» باشد، با اشيا و موجودات في نفسه يا در ذات خود. باز اگر بخواهيم از اصطلاح شناسي كانتي استفاده كنيم، بايد بگوييم آنچه واقعيت را درمي يابد «فاهمه» است و آنچه حقيقت را «خرد». هيستيري را اغلب بيماري زنان ناميده اند كه به دليل اختناق يا حركات رحم در آنان به وجود مي آيد. در اين بيماري، بيمار نه قادر به ارضاي اميال متلاطم و مهارناپذير خويش است و نه قدرت غلبه بر آنها را دارد، كه علت آن در نتيجة تأثير حرارتي دروني است؛ اما «آيا اين حرارت خويشاوند همان جوش و خروش عاشقانه اي نيست كه پزشكان اغلب هيستيري را با آن مرتبط مي پنداشتند، جوش و خروشي كه در دختران طالب ازدواج و بيوه زنان جواني كه زوج خود را از دست داده اند، مي بينيم؟ ... زنان بيش تر از مردان شيداي عشق اند. اما با هنرمندي بسيار آن را از ديده ها مخفي مي كنند! ظاهر آنها از اين لحاظ شبيه انبيقي است كه به آرامي روي شعله قرار گرفته بدون آنكه آتش از بيرون قابل رؤيت باشد، اما اگر به زير انبيق نگاه اندازيم يا به قلب زنان دست بگذاريم، در هر دوي آنها اخگري سوزان مي يابيم ... به همين سبب اين مرض بيش تر عارض زنان مي شود تا مردان، چون بنيان آنها لطيف تر و از استحكام كم تري برخوردار است، زندگي شان آرام تر است، بيش تر به لذايذ و آسايش زندگي خو كرده اند و عادت به رنج بردن ندارند ... از اين رو، زناني كه به زندگاني سخت و پركار عادت دارند ندرتاً به هيستيري مبتلا مي شوند؛ اما زناني كه زندگي آرام، فارغ البال، تجملي و بي قيد و بند دارند، يا غصه اي شهامت آنها را درهم شكسته، به شدت مستعد ابتلا به اين مرض اند.» (فوكو، تاريخ جنون). پس آيا بهتر نيست به اين سخن روسو گوش فرادهيم كه: «ما آدميان براي كار كردن آفريده شده ايم نه انديشيدن»؟!